مهرزادمهرزاد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

مهرزاد کوچولوی ما

وارد شدن دلبندم به دنیا

1391/2/22 0:38
نویسنده : مریم
529 بازدید
اشتراک گذاری

من وبابایی بیشتر شبا خونه مامان اکرم می رفتیم  چون مامان دیگه نمی تونست کاری انجام بده بیشتر اوقات دایی مهدی  صبح می اومد دنبالم ومی رفتم خونه ی مامانی  و بعد از ظهرساعت 5  هم بابایی می اومد وشب با هم به خونمون برمی گشتیم.روز سه شنبه هم طبق قرار همیشگی دایی مهدی اومد دنبالم ورفتیم خونه مامانی .دو سه شب بود که بی خوابی داشتم ونخوابیده بودم وخیلی خسته بودم وظهر هم سعی  کردم نخوابم تا شب بتونم بخوابم.شب هم دیگه داشتم چرت می زدم ولی مامانی گفت نخواب که رفتی خونتون بتونی بخوابی.حدود ساعت 12 بود که با بابایی به خونه برگشتیم .منم که خیلی خوابم میومد زود رفتم که بخوابم ولی غافل از اینکه شما تصمیم دارید که به این دنیا تشریف بیاریدو....خلاصه ساعت 12/5 بود که من وبابایی رفتیم بیمارستان وبه مامانی اینا هم زنگ زددیم که خودشون بیان بیمارستان کسرینگران.....

نمی خوام از خاطره روز زایمان بگم چون خیلی سخت گذشت ولی ساعت 1بعد از نیمه شب که من بستری شدم شما ساعت 7/5 بعد از ظهر به دنیا اومدی وبا خودت تمام شادیهای دنیا رو برای ماآوردی.وقتی آوردنت تا بهت شیر بدم بهت نگاه می کردم باورم نمی شد که این تو بودی که توی دل مامان شیطونی می کردی وحالااینقدر مظلوم بودیقلبقلب....خیلی لحظه قشنگی بودقلب.... وقتی برای اولین بار بوسیدمتقلبماچ.....خدا رو شکر می کردم به خاطر هدیه ای که بهمون دادماچماچقلبقلبماچماچقلبقلب

اینم عکسی که بابایی توی بیمارستان وقتی برای اولین بار دیدت ازت گزفته بود

فرداش حدودا ساعت 10 صبح من وشما وبابایی برگشتیم خونه

.

اینم عکس 2 روزگی عزیز دلم

واین گونه بود که خانواده ما سه نفری شد.از همون لحظه اول من وبابایی عاشقت شدیمقلب...تا الان که اینو می نویسم هزار برابر عاشقت شدیمقلب...خیلی دوست داریمماچماچماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)