مهرزادمهرزاد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

مهرزاد کوچولوی ما

فروردین 1392

1392/2/30 18:52
نویسنده : مریم
627 بازدید
اشتراک گذاری

این سال جدید برای ما پر از عروسی بود 2تا از دختر عموها ی من و3تا از پسر عمه هام ازدواج کردن البته یکی از دختر عموها با یکی از پسر عمه ها ازدواج کرد در کل4تا عروسیکه 2تاش توی ایام تعطیلات نوروز بود .به همین دلیل ما هم از روز یک فروردین برای اولین بار توی زندگی پسرم به بروجرد رفتیموپسر گلم با شهری که من از کودکی سالی 2بار به دیدن پدر بزرگ ومادر بزرگم می رفتم آشنا شد.

شب قبل از سال تحویل یعنی سه شنبه خونه مامان روزبه بودیم وفرداش که سال تحویل بود خونه خودمونوفردا صبحش هم با دایی محمد وفرنوش جون به سمت بروجرد حرکت کردیم چون حنا بندون روز 2 فروردین بود.مهرزاد جونم حالش خیلی خوب بود وتوی راه کلی از ماشین سواری لذت برد .

مهرزادم از روز 4 فروردین سرما خورد وکلا سفر به زیاد خوش نگذشت .خلاصه کلی عید دیدنی ومهمونی تا هشتم برگشتیم .پسرم بعد از اون ما شما رو 2 بار پیش دکتر بردیم .دفعه اول که دارو هاتو هم کامل خوردی ولی خوب نشدی ولی دفعات بعد شربت سفسکسیم رو نمیتونستی بخوری وهمش بالا می اوردی ومن که یه ذره غذا به سختی بهت می دادم واقعا برام سخت بود که اونی هم که میخوردی با خوردن این شربت بالا بیاری دیگه بهت ندادم وسعی کردم با غذا دادن  وتقویت کردنت به مرور حالت خوب بشه . به همین دلیل دکتر هم گفته بود تا حالت خوب خوب نشده واکسن 18 ما هگی رو برات نزنیم ولی تا امروز هنوز واکسن نزدی .اگه خدا بخواد پس فردا میبرم واکسنتو بزنم.البته الان گاهی اوقات به گوشت اشاره میکنی ومیگی: د

فکرکنم یعنی :درد میکنه .فردا میبرمت پیش دکترت تا چکاب بشی بعد واکسنتو می زنم.ایشالله که چیزی نباشه.

یادم رفت بگم این وسطا داشت حالت بهتر میشد که من تصمیم گرفته بودم دیگه عروسی پسر عمه که 6 اردیبشت بود وبازم بروجرد بود رو به خاطر اینکه خدای نکرده نکنه یه بار دیگه مریض بشی کنسل کنم ومامانم اینا رفتن وما قرار نبود بریم ولی شما بازم مریض شدی وبازم دکتر ودارو وغذا نخوردن ولی ما مسافرت رو رفتیم واتفاقا خیلی هم خوش گذشت وبه مرور حالت بهتر شد وغذا هم بهتر میخوردی.

قربونت برم نمیدونی چه قرتی شدی تا صدای آهنگ میاد میرقصی وهمه عاشق اون با عشوه رقصیدنت اند.

از اون روز ما رو بیچاره کردی توی خونه حتما باید کلید یا سوئیچ دستت باشه وهمش صدای ماشین در میاری.واقعا شیرین زبون شدی.وخیلی با مزه منظورت رو من میفهمونی.

دکترت میگفت که از شیر بگیرمت چون به همین دلیله که غذا کم میخوری ولی همه مخالفت میکنن ومیگن تا پایان 2 سالگی باید شیر بخوری ومنم چون میترسم پشیمون بشم این کارو نکردم .البته شما روزایی که مریض نیستی وسر حالی خوب غذا میخوری وخدا رو شکر همه چی هم دوست داری:شیر پاستوریزه .موز هم تازگیها میخوری.عاشق خیاری مثل خودم.غذا هم :کتلت  بابرنج وتخم مرغ نیمرو.خامه با عسل .نون وپنیر.ما کارونی.پیتزا .ساندویچ البته کالباس وسوسیسشو نمیدم.مایه ما کارونی با باگت .الویه.سیب زمینی سرخ شده با سس کچاب.املت .آش رشته.دنت بیسکوییتی.پف فیل .بستنی.سیب هم گاهی میخوری.کلا اگه سرما نخوری خوب غذا میخوری ولی بدنت مثل باابیی خیلی ضعیفه .به خدا من خیلی مواظبم ولی نمیدونم چرا الان 2 ماهه یه روز خوبی سه روز مریض.

خوب حالا کلماتی رو که میگی تا جایی که یادم میاد مینویسم:

اوداد یعنی افتاد-----شیشس یعنی شکست-----بابا دو یعنی بابا جون-----دییی یعنی  دایی

لالاد یعنی سالاد----لولولاد یعنی شوکولات----ننوو یعنی نکن-----منه یعنی مال منه---من یعنی منم

ا د(ا با فتحه ود با کسره) یعنی شماره 2  رو انجام دادم----- دووووووووووود داام یعنی دووووست دارم

اگه بازم یادم اومد مینویسم.

با تبلیغ الفی هست  آهنگ میزنی ومیگی لالالا   لالا لالالا لالا .قربونت برم .توی ماشین هم باشی بعضی اوقات میخونی حتی با اهنگای شجریان که توی ماشین بابا جونت(ابابای من) میذاره و قیافت خیلی خوردنی میشه.

برای اولین باربه سلمونی مردونه رفتی ومثل  یه آقا موهاتو کوتاه کردی.البته یه بار ارایشگاه خانوما رفته بودی ولی خیلی گریه کردی ومن سه بار بعد از اون خودم ویه بار هم مامانی برات کوتاه کرد ولی این دفعه خیلی بهتر شدی.فدات بشم مثل یه پسر خوب اروم نشستی و2تا شکلات خوردی تا موهات کوتاه بشه.

حالا چند تا عکس از سفر فروردین واردیبشت  به بروجرد:

اینم چند تا عکس ازمهرزاد تو تولد سحر جون (البته پسرم خورده زمین صورتش قرمزه)

همیشه عاشق دمپایی هستی مخصوصا از نوع پاشنه دار که اینجا هم مال یکی رو پات کردی

واینم یه عکس از روزی که موهاتو کوتاه کردی.قربون اداهای بامزه ات برم

هم دوست دارم زودتر بزرگ شی وهم از اینکه دیگه این روز ها رو نبینم دلم  میگیره.همش فکر میکنم ازت لذت نبردم وهمش به این فکرم که چی میخوری.بدون که خیلی دوست دارم بیشتر از جونم.فدای خنده هات ،گریه هات ،بازی کردنات،خواب معصومانت.همه چیت.عاشششششششقتم پسرم.ماچ گنده روی لپ نرمت.الهی هیچوقت غمگین نباشی وهمیشه شاد باشی واز زندگیت لذت ببری.به امید موفقیتهات.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مریم مامان پندار
8 خرداد 92 16:12
ای جانم مهرزاد جونم با این حرف زدن بامزه اش مریم چقدر نازی خودتم عزیز ماشالله به هم میاین سه تایی تون
مامانی وروجک ارمیا
23 خرداد 92 13:23
مامی مائده
25 خرداد 92 0:04
همیشه به شادی و گردش عزیزم راستی منم بروجردی هستم اخر این ماه هم عقدکنونه پسرعمه امه بعد از مدتهااااااااا میخوایم بریم بروجرد
مامانی وروجک ارمیا
22 تیر 92 19:59
دوست عزیزم سلام.با ارزوی قبولی طاعات و عباداتتون.ارمیا وروجک با کد 603 در مسابقه نی نی وبلاگ نی نی شکمو شرکت کرده.اگه به ارمیا رای بدین لطف میکنید. 603 http://www.niniweblog.com/images/festival92/603.jpg
hodeys
14 مرداد 92 14:54
ای جونم
قربون اون هم صداییت با شجریان برم من


خدا نکنه.مرسی حدیث جونم.